خانه
آموزش
استعدادیابی
بورسیه شغلی
خدمات سازمانی
خواندنی‌ها
همکاری با ما

قصه مدرسه مهارت دانشگاه تهران

قصه مدرسه مهارت از اینوآپ ساخته شد.

ما که در اینوآپ به کسب و کارها در رفع نیاز به نیروی انسانی متخصص در حوزه برنامه‌نویسی یاری می‌رسوندیم، تصمیم گرفتیم در مدرسه مهارت، دوره‌ها و تخصص‌هامون رو گسترده‌تر برای حوزه‌های شغلی بیشتر و با استاندارد و مدرک دانشگاه تهران برگزار کنیم.

ما الان در تلاشیم که مسیرها رو برای همراهانمون، حرفه‌ای بسازیم؛ راه‌هایی که برای یافتن شغل دلخواهمون رفتیم؛ شغلی که باهاش به پول، امنیت و استقلال برسیم، تلاش‌هایی که برای به کسب مهارت و تجربه کردیم و بعدش هم با کفش آهنین جویای کار شدیم و هم‌چنین مسیرهایی که برای جذب همکار، دنبال نیروی کاربلد بودیم تا زمان کم‌تری برای آموزشش بذاریم و چالش‌ها و ریسک‌های کمتر رو در جذب نیرو تجربه کنیم.

قصه مهارت‌آموزان ما:

از زبان خودشون بخونیم...

وقتی دانشگاه قبول شدیم؛ خودمون رو در انتهای مسیر دستیابی به آرزوهامون می‎دیدیم؛ توجه، هیجان؛ تفریح، استقلال.

وسطای دانشگاه؛ دیدیم برای رسیدن به استقلال و روی پای خودمون وایستادن نیاز به پول داریم و این‌گونه بود که در مسیر کسب پول، به داشتن شغل نیازمند شدیم؛ فکر می‌کردیم ما که از سد کنکور گذشتیم و رشتمون رو هم دوست داریم پس وضعمون بهتر از چندتای دیگه از دوستامونه که رشتشون رو هم دوست ندارن؛ ‌گفتیم پیش به سوی استقلال و خوشحالی....

و این‌گونه بود که ماجرا شروع شد....

فکر می‎کردیم با چیزایی که در دانشگاه یاد گرفته بودیم و استعدادهای خودمون از پس هر کاری بر می‌یایم و هر کاری که بهمون بِدَن به بهترین شکل انجام می‎دیم؛ پس گفتیم پیش به سوی یه کار خوب و مطمئن.

با کلی اعتماد به‌نفس یه فایل ورد باز کردیم و کل پروژه‌هایی که انجام داده بودیم رو نوشتیم و گفتیم خب اینم از رزومه و رفتیم که بفرستیم برای صاحبان کسب و کار که آگهی شغل پاره‌وقت داشتن.

در همون نگاه اول به آگهی‎های استخدام متوجه شدیم که فرصت‌های شغلی در رشته تحصیلی ما چقدر کم بودن و هر کاری هم که بود سابقه کار می‌خواستن و تازه خیلی از شرایطی که در آگهی‌‎ها اومده بود رو ما اصلاً نمی‌دونستیم چی هستن؟ (مثلاً در یه آگهی اومده بود مسلط به مهارت‌های نرم فردی!!! یه نگاه به هم کردیم که مهارت هم مگه نرم و غیر نرم داره!!!)

خلاصه یه ماه روز طول کشید و برای چند تا سازمان رزومه‌ای که از نظرمون خیلی خوب بود رو فرستادیم و منتظر شدیم که دعوت بشیم به جلسه مصاحبه، بر خلاف تصورمون درخواست‌های ما یکی پی از دیگری رد می‌شد، بدون هیچ توضیحی...

و حالا ما بودیم و هزار علامت سؤال در ذهن...

چیزایی که در دانشگاه داشتیم یاد می‌گرفتیم هم‎راستا با بازار کار نبود.

صاحبان کسب و کار به ما اعتماد نداشتن و سابقه شغلی و کلی مهارت دیگه می‎خواستن؟

رزومه‌های ما اصلاً دیده نمی‎شد و ما نمی‎دونستیم مسیر رشدمون چی هست؟

حالا این وسط بعضی دوستامون از شغل‌های آزاد کار و درآمد خوبی داشتند و به استقلالی که می‌خواستن رسیده بودن اما خب ما اون کارها رو دوست نداشتیم و وسیله لازم برای انجامش رو هم نداشتیم و فهمیدیم که اون‎ها هم کارشون رو دوست ندارن، اما خب راضی شدن که اون کار رو انجام بدن تا پول دربیارن.

تازه یه داستان جدید هم پیش اومده بود؛ وقتی داشتیم آگهی‎های استخدام رو می‎دیدیم متوجه شدیم که چقدر فرصت‌های شغلی جذابی وجود داشته که ما اصلاً نمی‎دونستیم و هممون بدون شناخت شغل‌ها رشته‌ دانشگاهمون رو انتخاب کرده بودیم و این بود بدترین قسمت ماجرا:

جذابیت شغل‌هایی که تعدادشون خیلی زیاد بود و به رشته دانشگاهی ما ربطی نداشت و ما مونده بودیم و رؤیاهامون...

فقط یه نفر از ما بود که واقعاً می‌خواست در رشته دانشگاهیمون وارد بازار کار بشه!

یه چند روزی که گذشت هممون جمع شدیم که مشورت کنیم تا از این سر در گمی دربیایم.

نشستیم یه لیست درست کردیم از مهارت‎هایی که صاحبان کسب و کار برای فرصت‌های شغلیشون خواسته بودن

از هر آگهی چند تا تخصص و مهارت در می‌آوردیم و می‎نوشتیم

گفتیم خب یافتیم

می‎ریم این‌ها رو در جاهایی که مدرک می‎دن یاد می‌گیریم و مستقل از مدرک دانشگاهیمون جویای کار در جایگاه شغلی مورد دلخواهیمون می‌شیم؛ هر چند که می‎دونستیم باز هم مشکل نداشتن سابقه کار هم‎چنان وجود خواهد داشت!

با این وجود شروع کردیم به جستجو برای یافتن دوره‌های لازم و حالا دیگه این رو هم می‌دونستیم مهارت نرم چیه!

اما دیدیم دوره‌هایی که مدرک داشتن خیلی گرون بودن و تازه تضمینی هم وجود نداشت که بعدا با اون دوره‌ها بتونیم بریم سرکار.

اون دوستمون که می‌خواست در رشته دانشگاهیمون وارد بازار کار بشه از ما جدا شد و گفت من می‌رم کارآموزی.

ما داشتیم به روزهای فارغ‎التحصیلی نزدیک می‌شدیم و نمی‌دونستیم برای کسب درامد باید از کجا شروع کنیم و در چه مسیری حرکت کنیم؟ حتی اون دوستمون هم نمی‎دونست کجا می‌تونه کارآموزی بره؟

ما دنبال آرزوهامون بودیم....

دنبال آموزش‌های عملیاتی و کاربردی و البته با مدرک بودیم که بتونیم باهاش بریم سرکار تا پول داشته باشیم.....

ما فارغ‌التحصیل شدیم و در معنای واقعی داشتیم بی‌هدف می‌گشتیم...

بعضی روزها بی‌خیال علاقه می‌شدیم و در رشته خودمون دوباره رزومه می‌فرستادیم و وقتی بازم بی‌چواب می‌موندیم دنبال دوره آموزشی می‌گشتیم.

یه روز یکی از دوستامون رو دیدیم که داشت همه اون دوره‌‎هایی که ما هم می‌خواستیم رو با ضمانت اشتغال می‎گذروند تازه کارآموزی واقعی هم داشت.

بهش گفتیم تو خیلی خوش‌شانسی و حتماً آشنا داشتی.

اما گفت که این شرایط رو مدرسه مهارت دانشگاه تهران داره، همون موقع گوشیش رو درآورد و وارد سایت skillup.ut.ac.ir شد و بهمون نشون داد مسیری که داره طی می‌کنه چی هست.

دوره کارآموزی داریم!!

کارآموزی جدی با پروژه و همراهی منتورهای عالی و استاد متعالی.

ما به هم نگاه کردیم؛ مدرسه مهارت همون‌جایی بود که بارها دیده بودیمش اما باورمون نشده بود که همه چیز رو با هم داشته باشن و گفته بودیم کیکه!!!!

اون‌ها واقعا همه آرزوهای ما رو داشتن واقعی می‎کردن و ما کلی زمان گذاشته بودیم.

خلاصه ما هم روی سایت مدرسه مهارت تقاضامون رو ثبت کردیم و....

با بسته مهارت‌های کلیدی انتخاب شغل به ما ثابت شد که در چه شغلی استعداد داریم و می‌تونیم موفق بشیم و با کلی از ویژگی‌های فردیمون هم آشنا شدیم؛ و با کمک مشاورین فهمیدیم نه تنها رشته دانشگاهیمون رو درست انتخاب نکرده بودیم بلکه حتی وقتی هم که فکر کردیم حوزه کاریمون رو درست و با تحقیق انتخاب کردیم باز هم اشتباهاتی داشتیم.

بعد از این مرحله، دوره‎های تخصصی و مهارت‌های نرم ویژه مسیر شغلی هر کدوم از ما شروع شد.

برای دوره‌های عملیاتی کارگاه حضوری داشتیم و کارآموزی جدی با پروژه و همراهیمنتورهای عالی و استادهای متعالی.

اینقدر جدی چالش‌ ایجاد می‌شد که یه موقع‌هایی یادمون می‎رفت که این‌ها در دوره کارآموزیه و ما هنوز واقعی شاغل نشدیم! هیجان و علاقمندی ما برای انجام کاری که واقعاً دوستش داریم هر روز بیشتر می‎شد تا این‌که یه روز، دیگه از شادی نمی‎تونستیم جیغ نزنیم!!! پروژه‌ای که ما انجام داده بودیم واقعی بود و درآمد حاصل از انجام اون پروژه بین همه اعضای تیم تقسیم شد و این بود اولین پولی که ما خودمون از کار کردنمون به‎دست آورده بودیم اونم کاری که واقعا دوستش داشتیم و واقعاً لذت می‎بردیم؛ بعدازظهر همون روز اولین بار با پول خودمون رفتیم کافه و هنوز هم طعم متفاوت سفارش‌هایی که اون روز داشتیم رو یادمونه.

وقتی حسابی آماده شدیم، با کمک منتورهامون واقعاً رفتیم سر کار و استخدام شدیم.

قصه سازمان‌های همکار با مدرسه مهارت و اینوآپ...

از زبان یک مدیر منابع انسانی بخونیم...

مدتی بود که برای جذب منابع انسانی واحدهامون دچار مشکل شده بودیم...

کلی جلسه بررسی ساختار جذب و استخدام گذاشته بودیم و فرایندها رو درآورده بودیم که با کمترین خطا نیرو جذب کنیم

دائم در حال بررسی رزومه‌های ارسالی و پلتفورم‌‎های کاریابی بودیم، تیم جذب هم تمام وقت مشغول مصاحبه تلفنی، آنلاین و حضوری بود.

در چند ماه گذشته انتخاب‌های نادرستی داشتیم، افرادی که سابقه کار نداشتن اما دوره‌های خوبی رفته بودن رو جذب کردیم و در این گمان بودیم که کار رو بلد هستن

اما زهی خیال باطل...

بعد از این‌که کلی زمان از نیروهای قدیمی‌تر سازمان گرفتن که کار رو یاد بگیرن، در اولین پروژه که بهشون سپرده شد وضعیتی ایجاد شد که خطای حاصل ناکارمدی تخصصی در برابر رفتار غیرحرفه‎ای نپذیرفتن و توجیه خطای پیش آمده باعث شد که تیم ما زمان زیادی از دست بده و در نهایت هم یه مشتری خیلی خوب سازمانمون شاکی شد و ادامه ماجرا....

بعد از مدتی همکاران با تجربه تیم‌ها به خاطر اینکه زمان کافی نداشتن دیگه راضی نمی‌شدن برای آموزش نیروی جدیدالورود وقت بذارن.

ما تصمیم گرفتیم هزینه بیشتری برای حقوق داشته باشیم و افراد با تجربه کار رو استخدام کنیم اما تعدادشون خیلی کم بود.

تصمیم گرفتیم برای پرورش نیروهای جدیدالورود، توسط همکاران قدیمی پاداش اختصاص بدیم اما مدیران واحدها شاکی بودن که کنترل پروژه‌هاشون دچار مشکل شده بود.

اوضاع وقتی خیلی بد شد که مدیرعامل اصل مشکل رو در واحد منابع انسانی دونستن، اینکه تیم ما خیلی ضعیفه و باعث شدیم عملکرد کل واحدها مطلوب نباشه و نیروهای فعلی سازمان هم به خاطر حجم کاری چند برابر شده شاکی شدند و درخواست‌های استعفا داره زیاد میشه.

در واقع فاجعه‌‎ای در حال رخ دادن بود...

نیروی جدید نداشتیم و نیرو‌های با سابقه خودمون هم از حجم بالای کار ناراضی و در حال ترک سازمان بودن.

و من در این نقطه باید تصمیم می‌گرفتم....

کاری که مدت‌ها بود باهاش در چالش بودم...

برون ‌سپاری....

من تصمیم گرفتم آموزش نیروهای مورد نیاز سازمانم رو به مدرسه مهارت دانشگاه تهران برون‌سپاری کنم.